خیلی خوبه آدم اتفاقایی که براش میوفته رو یجایی بنویسه
که یکسال بعد که خوندشون یسری چیزایی که یادش رفته بود یادش بیاد و به اون زمان خودش افتخار کنه یا درس عببرت بگیره 😃
پارسال اوایل خرداد یه برنامه ای دیدیم تو بازار که اسمش دفتر شخصی بود :>
البته اون موقع یکم حس خود حافظه پنداری بهم دست داده بوده و فک میکردم هرچیو بنویسم قراره یادم بمونه
هفت مرداد فایری لند بودیم،اونموقعا من کلا اونجا پلاس بودم :-"
برداشتم نوشتم :"چرا کسی نمیاد "
بعد هشتم نوشتم "اه حیف شد " ساعت 9شب!
چیزی یادم نیومد در ابتدا
اما الان که فکر میکنم احتمالا اسبی چیزی قرار بوده بیاد کنسل شده !ویاچیزی شبیه به این :))
9م مفقوده..
اما دهم :v
10/5/92احتمالا شب قدر بوده
چونکه با توجه به داده های ثبت شده و ثبت نشده ای که من دارم
اونموقع دعا کرده بودم که "بنده خدا" الون باشه
و نصفه های شب که دیدمش غیر مستقیم گفتن که الونه! :-D:
صبح ساعت ده من رو بلند کردن گفتن برو فلان جا بخواب
رفتیم متوجه شدیم جای یه "بنده خدایی"ه
تو همون حالت گیج و منگی تایپ کردم "ذهول پنجاهو دو دیقه رو جای ***خوابم"
که منظورم ساعت 10:52صبح بوده و بخاطر ساجست ورد عزیز اینطوری شده :)))))
خیلی از خودم خندم میگیره 😁😂😂😅😅😅
انشاءالله بعدا ازالان خودم خوشم خواهد آمد
مث قدیمام که یجورایی بهتر از سال های اخیره!
0